فانی فا

سایت تفریح و سرگرمی فانی فا

                           لطیفه ای که کل جهان اینترنت را برانگیخت

 

چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است : 
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی> 
فردا در روزنامه ها می نویسند : 
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد 
اما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم 
پس روزنامه های صبح می نویسند: 
امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد . 
ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم 
از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی 
<من ایرانی هستم > 
فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند : 
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت

 معادله ۱

انسان = خواب + خوراک + کار + تفریح

الاغ = خواب + خوراک

پس

انسان = الاغ + کار + تفریح

و بنابراین

انسان - تفریح = الاغ + کار

بعبارت دیگر

انسانی که تفریح نداره = الاغیه که فقط کار می کنه

 

معادله ۲

مرد = خواب + خوراک + درآمد

الاغ = خواب + خوراک

پس

مرد = الاغ + درآمد

و بنابراین

مرد - درآمد = الاغ

بعبارت دیگر

مردی که درآمد ندارد = الاغیه که فقط می خوره و می خوابه


معادله ۳

زن = خواب + خوراک + خرج پول

الاغ = خواب + خوراک

پس

زن = الاغ + خرج پول

و بنابراین

زن - خرج پول = الاغ

بعبارت دیگر

زنی که پول خرج نمی کنه = الاغیه که فقط می خوره و می خوابه

 

نتیجه گیری:

از معادلات ۲و۳ داریم:

مردی که درآمد ندارد = زنی که پول خرج نمی کند

پس:

فرض منطقی ۱: مردها درآمد دارند تا نگذارند زنها تبدیل به الاغ شوند.

و

فرض منطقی ۲: زنها پول خرج می کنند تا نگذارند مردها تبدیل به الاغ شوند.


بنابرین داریم ...

مرد + زن = الاغ + درآمد + الاغ + خرج پول


و از فرضهای ۱و۲ نتیجه منطقی و اخلاقی میگیریم که:

مرد + زن = ۲ الاغ + درآمد + خرج پول


مرد + زن = ۲ الاغی که با هم به خوشی زندگی می کنند! 

اینا شوخی بودن کسی جدی نگیره

 جملات طنز و خنده دار آبان ۹۱

http://www.funnyfa.lxb.ir

جملات طنز جملات خنده دار جدید

دیگه کم کم هوا داره سرد میشه

ازدست دعوا با بابامون سر کولر راحت میشیم

اما باید خودمونو واسه مسابقات کم و زیاد کردن بخاری آماده کنیم !

.

.

.

خلاصه ی شرایط و ضوابط گارانتی اجناس در ایران

به هر دلیلی اگر خراب بشود شامل گارانتی نمی شود !

.

بقیه در ادامه ی مطلب...


ادامه مطلب

 

این هنرمند ایرانی خیلی تابلو بازدید کنندگان را دست انداخته !!!

مردم اونجا اگه می دونستند چی نوشته اینقدر با لذت بهش نگاه نمیکردن !!!!!!!
 
 
( گاو ما شیر نمی دهد - اما ماشالا به شاشش )

شیطنت یک ایرانی در نمایشگاه هنری !! + عکس www.sunset22.mihanblog.com


 موضوع انشاء : ۱۳ نوروز را چگونه در کردید ؟

امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است! این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچوقت ما را به مسافرت نبرده بود! در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشـت! ما در راه خیلی چپ کردیم! پدرم می گفت من می پیچم ولی نمیدانم چرا جــاده نمی پیچه!

خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـهاش را بریزد و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شد و ما خیلی خندیدیم ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم، البته من خود اکبرآقا را ندیدم ولی پدرم که او را دیده است می گوید خیلی جوجه اسـت! در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم! مـــــن با گوله برف به پس کـله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت و در ماشین را محکم بست!

ما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش داد. پدرم خیلی قشنگ قیلون میکشد. پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر نمیدارد و درِ گوشی به همان پسره که قیلون آورد چیزی مـیگوید و یک پارچ آب سفارش می دهد! پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی میکند!

کنار ما چند تا جوان نشسته اند و آواز میخوانند: میخوام برم زن بگیرم ! گوجه بدم رب بگیرم و ... پدرم با این شعر خیلی حال میکند ولی مادرم عصبانی میـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من میکوبد! ما 13 را در همانجا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم ... 

×××

موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذراندید؟ 


قلم بر قلب سفید كاغذ می گذارم و فشار میدهم تا انشا ام آغاز شود. سال گذشته سال بسیار خوبی و پر بركتی میباشد. سال گذشته پسر خاله ام زیرچرخ تریلی رفت و له گشت و ما در مجلس ترحیمش شركت كردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا خوردیم و خیلی خوش گذشت . 

ما خیلی خاك بازی كردیم. من هر چی گشتم پسرخالهام را پیدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون دلیل ! 

من در پارسال خیلی درس خواندم ولی نتوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت كردند. پدرم من را به مكانیكی فرستاد تا كار كنم و اوستای من هر روز من را با زنجیر چرخ می*زد و گاهی موقعها كه خیلی عصبانی میشد من را به زمین میبست و دو سه بار با ماشین یكی از مشتریها از روی من رد میشد . 

در سال گذشته ما به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. من در كوپه بسیار پدرم را عصبانی كردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محكم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم ! 

پدرم در سال گذشته خیلی سیگار میكشد و مادرم خیلی ناراحت است و هی به من میگوید: غضوک اوغلی، ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من فحش میدهد، پدرم عصبانی می شود ! 

در سال گذشته ما به عید دیدنی رفتیم و من حدوداً خیلی عیدی جمع كرده ام، ولی پدرم همه آنها را از من گرفت و آنتن ماهواره ای خرید كه بسیار بدآموزی دارد و من نگاه نمیكنم. پدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوست هایش آب و ماست و خیار میخورند و میخندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر میخورند !!! 
__________________

 اهو خيلي خوشگل بود . يک روز يک پري سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داري شوهرت چه جور موجودي باشه؟
آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پري آرزوي آهو رو برآورده کرد و آهو با يک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ براي طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسيد : علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقي نداريم, اين خيلي خره.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: شوخي سرش نميشه, تا براش عشوه ميام جفتک مي اندازه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: آبروم پيش همه رفته , همه ميگن شوهرم حماله.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عين طويله است.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چي ازش مي پرسم مثل خر بهم نگاه مي کنه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: تا بهش يه چيز مي گم صداش رو بلند مي کنه و عرعر مي کنه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: از من خوشش نمي آد, همه اش ميگه لاغر مردني , تو مثل مانکن ها مي موني.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آيا همسرت راست ميگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا اين کارها رو مي کني ؟
الاغ گفت: واسه اينکه من خرم.
حاکم فکري کرد و گفت: خب خره ديگه چي کارش ميشه کرد.
نتيجه گيري اخلاقي: در انتخاب همسر دقت کنيد.
نتيجه گيري عاشقانه : مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي مي شويد عشق چشم هايتان را کور نکند

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد